دولت افغانستان دستور توقف عملیات جستجوی اجساد را داده و منطقه ای را که دچار رانش زمین شده ، مقبره ی دسته جمعی اعلام کرده. دولت افغانستان اعلام کرده عمق رانش تا پنجاه متر است و عملا دستیابی به اجساد غیر ممکن است.مردم افغانستان معترضند و می خواهند به مردگانشان توهین نشود. می خواهند مردگانشان در مکان آبایی شان دفن شود. می گویند مکانی که مقبره جمعی اعلام شده در مسیر آب است و جای مناسبی برای مقبره نیست.می گویند..می گویند..
بساط سبزی وسط هال پهن بود. تا شلوار مشکی دمپا را پیدا کنم،نان بگیریم، سبزی بگیریم و برگردیم شده بود هشت و ده دقیقه. گفتم:
-سبزی ها با خودت. من باید بادمجون سرخ کنم. کلی کار دارم بعدش.
خبر برای خودش خبر رسانی می کرد. بادمجان هایم سرخ شد.آب هویج گرفتم و شیر هویجشان تیار شد، حتی آب هویج خالی با نی مخصوص سبز رنگ برای پسرک بی دندان، ظرف و ظروف آبکشی و جابجا شد .آشپزخانه ام دستمال کشیده شد و کاری نداشتم. آمدم نشستم تا بساط سبزی زودتر برچیده شود. سبزی ها با ساقه ی خیلی بلند ، اما خیلی آرام آرام و کند تمیز می شدند.
-خیلیه ها.. شب بخوابی،صبح پا شی ببنی هیچی نیست. همه رفتن زیر خاک.
-شب بخوابی دیگه صبح پانمیشی. چون مُردی.
-خب همین. فکرشو بکن.. دیشب بودن. صبح دیگه نیستن. بعدم بگن دسترسی به جسد ممکن نیست. دنبالش نمی گردیم.
با وسواس و دقت و حرکات اسلوموشن تره ها را بر می دارد و تمیز می کند.
-غصه ی اینا رو هم تو می خوری؟ول کن بابا حال داری.
-اینجوری مردن هم خوبه ها..شب هستی..صبح نیستی. اصلا نیستی. هیچی ازت نمی مونه. هیچی. خودت و لوازمت و حواشی ت همه مدفون میشن.
-حالا خودت می خوای بمیری به ماها چیکار داری؟ حتما باید ما رو هم بکشی؟
-کی گفت شماها؟؟
-خودت میگی لوازم و حاشیه ها..
-نگفتم خانواده و بستگان. گفتم لوازم. مثلا کتاب. لباس. مدارک و اسناد..
-شامت کی آماده میشه؟؟
-اینطوری مردن واقعا خوبه..
سبزی ها تمام شد. همانطور که روی پا بلند می شوم و لگن سرخابی پر از سبزی را برمی دارم می گویم:
-اون بیچاره ها رو بگو..نامردها چطوری توی ساختمان آتیششون زدن.
-کیا؟؟
-روس های مقیم اوکراین. این اوبامای مارمولک خوب بلده چطوری درس عبرت بده به مخالفاش. بیچاره های بی نوا..چطوری توی ساختمون دربسته توی آتیش کباب شدن.
-امشب غصه خور همه ی دنیا شدی.. غصه ی اینا رو هم تو می خوری؟؟
-خب بخورم..
-برو شامتو بکش بیاییم بخوریم..