هی ظرفهای سفالی را بالا و پایین میکنم.هی شش تا برمیدارم و هی سرجایشان می گذارم. هی پایه دار و بی پایه می کنم. هی آبی و سورمه ای می کنم. هی می خواهم و نمی خواهم.
می گوید:
-مگه نمیگی امسال عیدی در کار نیست؟ پس ؟
-هفت سین چه ربطی داره به عید؟ هفت سین باید باشه. بقیه ی سور و ساتش نیست.
-عید عیده دیگه. یا همه چیش..یا هیچیش. هفت سین بچینی باید بقیه شم روبراه کنی.
-نوچ!! هفت سین فرق داره.
اسب سفالی..اسب پلاستیکی نقره ای..اسب پارچه ای روبانی که توی نت دیدم..، تمام اسبها را توی ذهنم زیر و رو می کنم. نه. نمی شود. دست و دلم پیش نمی رود.
فکر می کنم توی بستنی خوری های پایه دار هفت سین می چینم. نه.. توی گیلاس های باریک خیلی بلندم..نه..
توی ..
ولش کن. یک کاریش می کنم دیگر.
عدس و ماش خیس کردم. سبزه های پارسالم کپک زد و کچل کچل سبز شد. چقدر به سبزه هایم خندیدم.
دوست دارم زودتر هفته ی بعد برسد تا من تمام کارهایم را کرده باشم و کنار هفت سین هنوز چیدمان نشده ام، سالی پر از سلامت و آسایش و آسودگی برای همگانم آرزو کنم.سالی بدون مرگ..بدون خبرهای بد و بدون تشویش برای عزیزانم. سالی که من نباشم اما همگانم باشند..سالم و تندرست و دلشاد. سالی که جاده هایش با عزیز دلم مهربان باشد و خستگی هایش را از تنش بگیرد.
اصلا کاش می شد تمام سین های هفت سینم یک چیز باشد:
سلامت
سلامت
سلامت
سلامت
سلامت
سلامت
سلامت
آمین!