سوار می شوم آرام و عشق آسان شد
و ابر بود در آنجا..شبیه باران شد!!
چه چشم های نجیبی. و سبز ..سبز بهار
و ظهر..ظهر دهم راهی خیابان شد!!
- بگو..بگو چه خبر؟؟ ( خنده ناک من با تو)
عروس می برند و چشمم دوباره خندان شد!!
محال بود ببینم ترا در امتداد بهار
و باورم که نمی شد..دوباره حیران شد..
دوباره حیران شدم از اینکه یک نفس تا تو
دویدم و دلکم پیش روت لرزان شد!!
چه لحظه های عجیبی.. چه خواب شیرینی
دریغ که فرصت نبود و ابر پایان شد!!
پیاده می شوم اما دلم کنار تو ماند..
و خانه مان که سر ظهر ..عشق باران شد!!