نگرانت می شوم
با هر تماس نیمه شب
با هر تقه که به در بخورد
با هر پرنده که از شاخه بپرد
نگرانت می شوم...
بمیرم برایت که
پیر شدی و من نفهمیدم
درد کشیدی و من ندیدیم
گریه کردی و من
فکر کردم صورتت را شسته ای
بمیرم برایت که
آنقدر ماه بودی که
شب هایم بی چراغ خواب روشن بود
آنقدر تابیدی که
تمام عمر گرم بودم
آنقدر بزرگم کردی
تا پیر شدی
آنقدر مادر ماندی
تا من نیز
مادر شدم...
یکی مثل تو........